باز امدی........
باز آمدی كه قلب مرا زیر و رو كنی ؟
با حرف عشق زخم دلم را رفو كنی ؟
تا مطمئن شوی كه ازعشقت شكسته ام
هی حال و روز قلب مرا پرس و جو كنی
این رسمش است ، بی خبر از من جدا شوی
اما گلایه از من ِ بی آرزو كنی ؟
از سر گذشته آب ،چرا فكر می كنی
این آب ِ رفته ای است كه باید به جو كنی
از شاخه های عشق ، چو گل چیده ای مرا
عطری دگر نمانده برایم كه بو كنی
گفتم كه بی تو هم دلم آرام و سرخوش است
كم مانده بود دست دلم را تو رو كنی
در كوله بار خاطره هایت به دوش من
جز گریه هیچ نیست ، اگر جستجو كنی
نظرات شما عزیزان: